هدایت کردن. راهنمایی نمودن. (ناظم الاطباء). راهبری نمودن: احراب، دلالت کردن کسی را بر غنیمت. (تاج المصادر بیهقی). تنبیه، دلالت کردن بر چیزی که از آن غافل باشد. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، نشانۀ چیزی بودن. دال بر چیزی بودن. دلالت داشتن: برجها بر سوهای جهان چگونه دلالت کنند. (التفهیم ص 322). مرض اگرچه هایل بود دلالت کلی بر هلاک نکند. (گلستان سعدی). بسوخت حافظ و بوئی به زلف یار نبرد مگر دلالت این دولتش صبا بکند. حافظ
هدایت کردن. راهنمایی نمودن. (ناظم الاطباء). راهبری نمودن: اِحراب، دلالت کردن کسی را بر غنیمت. (تاج المصادر بیهقی). تنبیه، دلالت کردن بر چیزی که از آن غافل باشد. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، نشانۀ چیزی بودن. دال بر چیزی بودن. دلالت داشتن: برجها بر سوهای جهان چگونه دلالت کنند. (التفهیم ص 322). مرض اگرچه هایل بود دلالت کلی بر هلاک نکند. (گلستان سعدی). بسوخت حافظ و بوئی به زلف یار نبرد مگر دلالت این دولتش صبا بکند. حافظ
اگر کسی بیند دلالی می کرد، دلیل که مصلح و رهنمای خیر بود به کردار نیک. محمد بن سیرین دلالی کردن به خواب بر چهار وجه است. اول: مصالحه در میان مردم. دوم: راه راست نمودن. سوم: کردار نیک. چهارم: امر به معروف به جای آوردن و بدان که دلال، مردی است رهنمای مردمان به خیر و شر.
اگر کسی بیند دلالی می کرد، دلیل که مصلح و رهنمای خیر بود به کردار نیک. محمد بن سیرین دلالی کردن به خواب بر چهار وجه است. اول: مصالحه در میان مردم. دوم: راه راست نمودن. سوم: کردار نیک. چهارم: امر به معروف به جای آوردن و بدان که دلال، مردی است رهنمای مردمان به خیر و شر.